بدون امضا ـ صاحب این وبلاگ ـ و من و یه دوست جون دیگه دیروز اوقات خوشی رو گذروندیم.دیروز پاییز رو از نزدیک ترین زاویه ی ممکن کنار شیشه های ماشین دیدیم...مه روی کوه ها و بارون رو که می زد...
مریم جون مرسی که به جای فائزه نوشتی ... آخی چقدر جای فائزه خالیه ........فائزه تا وقتی دوستای خوبی مثل تو داره غم نداره .........خوش به حالتون که پاییز را باهم حس کردین ..من پاییز را خیلی وقته در تنهاییهام حس کردم ....
سلام چه عجب. دق کردم بابا....
دم خودم گرم که مطلب رو نوشتم اولا...ثانیا اوهوم خوش گذشت...
موفق باشی
سلام فائزه کجایی؟
خوش بهحالتون!
یعنی میشه تو همچین موقعیتهایی از یه نفر که نمیشناسیدش هم یاد بکنین؟
دلام حسابی تنگ است برا یه سفر بارونی ...
چه خوشبختین شماها....
مریم جون مرسی که به جای فائزه نوشتی ... آخی چقدر جای فائزه خالیه ........فائزه تا وقتی دوستای خوبی مثل تو داره غم نداره .........خوش به حالتون که پاییز را باهم حس کردین ..من پاییز را خیلی وقته در تنهاییهام حس کردم ....
خوش گذشت؟ همیشه به خوشی خانم ها!
کجایییییییییییییییییییییییی؟
motmaeni nazdiktarin zaviye bod ??
آق تیمور عزیز من نگفتم نزدیک ترین زاویه بلکه گفتم نزدیک ترین زاویه ی ممکن....
خوش به حالتون ... چقدر بهتون حسودیم شد ... منم تمام پاییز تنها بودم .....