ساعتها یک به یک سپری شدند . چه سخت و چه آسان ! سیمها یک به یک پیدا شدند . مودم ؛ مونیتور : موس ؛ ابرها یک به یک پایین می آیند . بالاخره وصل می شوم . در یک هوای مه آلود ولی نه دلگیر . من خوبم . دلم می خواهد تا مه بالا می رفتم ولی حالا خودش دارد می اید . منتظری . منتظر یک بسته کوچک با کادویی صورتی که بدستت برسد . و بالاخره می رسد . پیر مرد می گوید : امروز یا فردا . بگیر بخواب . دلم می خواهد خوابت را ببینم توی یک روز مه گرفته خیس و در اتاقی سرد .
خوش امدی و بوی بهار باهاش داره می یاد .
با بوی نم و برگ
امید بهار دارم که شکوفه بزنه از بسته های صورتی و روزهای غم انگیز مه گرفته ی بارونی..........
چه خواب شیرین مه آلودی
فائزه این کاره خودت بود؟ جدیجدی محشره
... که گرمت کند. می دانم.
آدم گاهی با خیال کسی هم گرم می شود..
ســــــــــــــــــــــسسرد . ووووو . آره خیلی خوبه سردم باشه.
سلام :دیدم باران می آید ، یاد شیطنت هایت افتادم که زیر باران قدم می زنی و بعدش هم تب و لرز و فین ، فین و از اینجور مصیبتها...گفتم عرض ادبی کنم و تذکری جهت جلوگیری از سرماخوردگی...آخه آدم عاشق !!!عشق زیر باران رفتن و سرما خوردن که نیست؟!!!!اإه ...تکرار نشه ها...
سلام عمو جونم . شما که نگفته بودید من هنوز نرفته بودم زیر بارون . اما امروز ۴۵ دقیقه زیر بارون راه رفتم و خیلی کیف کردم . ببخشید ولی من نمی تونستم طاقت بیارم .آخه بارونش خیلی باحال بود . معذرت !
من جوانیت را بیشتر دوست دارم، اینجا گرم تر است
من جوانی خودم را بیشتر دوست دارم، اینجا بوی همان جوانیم را میدهد
اصلا دوست نداشتم سنم زیاد بشه، دوست داشتم روو 25 بمونم