بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بیست و پنج ماهگی عزیز

امروز دخترک بیست و پنج ماهه شد. گاهی آنقدر آگاهانه حرف می زند که فراموش می کنم که کوچک است. دختر کوچکم است. فکر می کنم خواهر بیست و پنج ساله من است. مثل همین حالا که روی پایم خوابیده بود، می گفت تکیه بده. حواسش به همه چیز است. یا مثلا عکسهای روی لباسم را هر روز می پرسد. دوچرخه را می گوید دوخرچه، آلبالو را آبلالو، اما بقیه کلمات را آنقدر قشنگ و زیبا می گوید که دلم می خواهد هزار بار آن کلمه را بگوید، فازه من را صدا می کند. یعنی منم دو ساله بودم همین طور حرف می زدم و دل می بردم؟  می خواستم بنویسم که در آستانه گذر از دو سالگیت چه کارهایی انجام می دهد. از خوردن لذت می برد. عاشق آب بازی است، عاشق کتاب خواندن است. هر روز باید برایش همه کتابهایش را بخوانم و بعد از آن خودش آنها را می خواند. وقتی هیجان زده می شود بلند می گوید وااااای. گریه و ناراحتی را می فهمد. عکس شخصیت کتابش که گریه می کند را نشان می دهد، یا مثلا می بیند کفش پایش نیست. بیشتر کلماتی که بلد است تصاویرشان را می داند.

خلاصه که این دختر فوق العاده است. امیدوارم راهش را به زودی پیدا کند و من هم از او حمایت می کنم.

نظرات 1 + ارسال نظر
رهآ شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 15:55 http://colored-days.blog.ir/

عزیزممم .. خدا حفظ ِش کنه. 3>
وای که چقدر منم دلم میخواد زودتر بنویسم فسقلم دو ساله شده :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد