بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

از پنجره اتاقم صدای تیر اندازی می شنوم. چیز عجیبی نیست.

دیشب یکهو از خواب پریدم و دنبال دخترک گشتم. بعد هراسان به اتاقش رفتم. دیدم راحت توی تختش خوابیده.

از پنجره بیشتر خواهم نوشت که مثل آن سریال بچگی که وقتی ساعت دوازده می شد و در مخفی باز می شد به دنیای دیگری، این پنجره هم باز می شود به دنیای مردمان دیگری که پشت دیوارند و نمی دانند کسی صدایشان را می شنود.

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 00:22

چند سال پیش مدتی وبت و میخوندم
اون موقع تازه ازدواج کرده بودی
خوبه که سالمی و دخترت هم داره شاد بزرگ میشه
سربلند باشی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد