بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

امروز به سوالاتش جواب دادم، شاید سالها بود می دانست که روزی روزگاری من عاشق بوده ام ولی نمی دانست دقیقا چه اتفاقی افتاد که از یک روزی به بعد دوستی مان جور دیگری گذشت، از همان روز لعنتی که در پارک دانشجو با برادرم قرار گذاشتی و فقط مریم می دانست و بس. بعد از سالها باز هم به یاد اضطراب و ترس تو در آن روز می افتم، ناراحت می شوم و ای کاش برادرم می فهمید که مسیر زندگیم را با این کارش تغییر داد و هیچ وقت ازش نمی گذرم اگر قرار بر خوشبختی ام بوده با عشق تو.

نظرات 2 + ارسال نظر
مدثر پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 19:33

لعنت به این تغییرها........

بعضی هایشان خوب است و به نفع آدم.

محسن جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 00:56

مطلب ناراحت کننده ای نوشتی
معنی غیرت رو به مردم ما اشتباه یاد دادن
ولی برادرت رو ببخش
خواهرای من که عزیزترین افراد زندگی من هستن، شاید فکر میکرده کار درستی داره انجام میده
مراقب دخترت هم باش

آخر همیشه گوشه ذهنم باقیمانده، ناواضح و غیرشفاف. نمی دانم واقعا چه بوده اما هر چه بوده مسیر زندگیم تغییر کرده.
ممنون از توجه ات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد