بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ترسیده بودم، تقویم را باز کردم و هی روزها را شمردم و دلم تنگ شد.

چند روز گذشته، و من منتظر بودم. شب خوابم نمی برد. فکرهای عجیبی داشتم. دنبال اسم هم آهنگ با اسم دخترک بودم. اما بعد با دستم می زدم توی ابر فکرهای بیهوده. بعد خودم را امیدوارم می کردم که فردا ممکن است تصوراتم ، خیال خامی بیش نبوده و ...

همین طور بود. و نفس راحتی کشیدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد