بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خوابهای دنباله دار

دیشب خواب صابر ابر را دیدم، 

به تازگی دارد به خانه های مختلف مادربزرگهای سرزمینهای سبز شمالی می رود و هی دلمان را با عکسهایش آب می کند. دیشب آمده بود از ما فیلم بگیرد یا نمی دانم. هر چه بود ما هم قرار بود در پروژه هفت خانه آنورترش باشیم.

بعد از نماز صبح خیلی دعا کردم، دعا کردم گمشده هایم پیدا شوند و بعد خوابم برد. داشتم خواب می دیدم، رفته بودم مسافرت، مسافرت دسته جمعی و دسته ای، جایی که به خودم آمدم در فرودگاه سوئیس بودم و سوار آسانسوری شدیم که ما را به هتلمان می برد. از آلمان داشتیم می رفتیم سوئیس. و در آسانسور هیجانی داشتم، آسانسورش معمولی نبود مثل شهربازی بود می چرخید و تند می رفت. تا رسیدیم به هتل که مثل آبگرمهای سرعین بود. حوضچه های آب داشت و نازی رفته بود توی یکی از آنها و به ما می گفت که بیاییم توی آب و همین قدر که ساعت موبایلم زنگ زد و بیدارم کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد