بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

وقتی که همیشه هستی هیچ کس قدر بودنت را نمی داند. حتی الان هم که نیستی باز هم کسی نمی فهمد.

زندگی من همیشه دستخوش دوست داشتنهای دیگران بوده، خواسته ها و تمایلات و زورگویی های آنها. خسته شدم و پناهم همین نوشتن و گریستن شبانه است. 

اگر همان سالهای پیش جلویشان ایستاده بودم اینطور نمی شد. 

من فقط برای بودن و گذاشتن و برداشتن باشم و خودشان هر جای دیگر.

خسته شدم...