بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دست چپم درد گرفته، دردی که نمی دانم از کجاست اما در دل استخوانش است، 

انگار بخواهد شروع دردی جانکاه باشد.

دست چپم،  یعنی همه زندگی من.

امروز مثل یک کابوس دیگری از زندگیم تمام شد. مگر من چقدر جان در بدن دارم برای اینهمه کشمکش؟

من تمام شده ام و همه اینها وقت اضافه است.