بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

غصه ها تموم میشه یه روز

شبهای عجیبی است و امشب عجیبتر.
وسط جشن و شادی دلت می لرزد. فکر می کنی هیچ کس به اندازه تو غصه ندارد. هیچ کس غمگین نیست اما مگر تو توی دل و ذهن آدمها هستی و خبر داری از خانه ها و دلهایشان؟ و یکهو وسط آن همه بادکنک سبز که جلوی باد کولر می رقصند چهره مهربان خانمجانت می آید با صورت تپل و دانه های عرق که روی لپهایش نشسته و دلت یک بوسیدنش را می خواهد. هفده خرداد که گذشت همان عصرش خانمجانم راحت شد و نفس راحت کشید و پر زد و رفت و امشب یکهو دلم برایش تنگ شد و صورت مهربانش از جلوی چشمم نمی رفت. 
وسط شلوغ پلوغی جشن مادربزرگی یادم افتاد که دارد یادش می رود و نکند روزی من را یادش برود، شاید بهتر باشد نوه اش را فراموش کند و غصه اش کمتر باشد.
و عمویی که دارد ذره ذره آب می شود. همانجا اشکم سرازیر می شود. عموی قشنگم که از داشتنش سیر نمی شوم دارد قطره قطره و ذره ذره محو می شود. و من از سر ناچاری نمی دانم چگونه حالش را بپرسم؟ و دلم می رود که اگر او نباشد چه کسی لوسم کند، ماچم کند و جونم بودی برایم بگوید؟ 
ما وسط این همه درد، روزگار می گذرانیم و چکار می توانیم بکنیم؟ زندگی همین بالا و پایینهاست.
همین شادی های کوچک و غمهای بزرگ است.
و دلتنگی های وقت و بی وقت. و شبهای رمضان انگاری آدم که مهمان خداست، دل نازک می شود و به حرفی گریه اش می گیرد.
هر شب که از دستم می رود، یک آه می کشم تا شب بعد. تا روز بعد، تا هفته بعد و ماه بعد. این روزهای کشدار کاش معجزه ای داشت.
معجزه ای برای شادی بزرگ و سلامتی عزیزانم.
باز هم دعا می کنم،
تنها کاری که بلدم.
شما هم برای من دعا کنید، من برای شما.
معجزه حتمی است. من می دانم.
نیمه رمضان
#خرداد_پرحادثه
نظرات 1 + ارسال نظر
فراز یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:47

نمی خوام نصحیتتون کنم حرفام هم شاید تلخ باشه و براتون سنگین بیاد ولی به نظر من این طرز زندگی که داری شما انجام میدهی درست نیست شاید افسردگی یا چیزی دارید شما غمهای زندگیتون را بزرگ می کنید و دنبال موضوعاتی می گردی که شما را ناراحت کند بعد بشینی برایش غصه می خوری اگر به این باور برسی مرگ هم جزعی از زندگیست دیگر حتی برای مرگ خودت هم غصه نمی خوری نمی گم کار راحتی هست ولی باید یک مقدار راحت گرفت چون دیر یا زود می فهمی که اصلا هیچ چیز ازش غصه خوردن بخصوص طولانی مدت نداره حتی بد ترین فاجعه هم برای انسان اتفاق بیافته بعد از مدتی آدم باید به زندگی عادی خودش برگرده انسانهایی که سنشان بالاست دیگر طبیعت خود به خود آنها را حذف می کند و خودمان هم از این چرخه بیرون نیستیم شاید شما جزء بعضی ها هستید که از غم و غصه داشتن لذت می برید وگرنه چرا باید وسط تولد بشینی به بدبختیهایی که حالا چند وقت دیگه ممکنه برات پیش بیاد فکر کنی شاید دو روز دیگه خودت مردی اصلا اون روزها رو ندیدی به هر حال باید خدمتت عرض کنم شاد بودن زحمت می خواد و غمگین بودن کار آدمها گشاد و تنبل هست بابت تلخیم ببخشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد