بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عاشقانه ها

من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک روز سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم!

فیلم دایی جان ناپلئون، ایرج پزشکزاد

نوشی عزیز دعوت کرده در این هفته تا سیزده مرداد از فیلمهای عاشقانه بنویسیم.که تا به حال دیده ایم.

یکی از عاشقانه ترین فیلمهایی که دیدم کازابلانکاست که هربار با نگاه های همفری بوگارت و اینگرید برگمن آب می شوم و با هر دو هر بار عاشق می شوم، گریه می کنم، از دوست داشتن رنج می برم.

دومین فیلم elegy است با بازی بن کینگزلی و پنه لوپه کروز، این فیلم شعر عاشقانه ای است که هر بار دلم را می لرزاند و داستان خودم را زنده می کند. 

و فیلمی که به تازگی دیدم: منِ پیش از تو که از روی کتاب اقتباس شده و بدنبال آن کتاب من بعد از تو هم خواندم. و فیلم نشان می دهد عشق می تواند شیرین و لذت بخش باشد و امید بدهد اما در نهایت عشق برای زندگی کردن کافی نیست.



و من بدون عشق می میرم.




دعوت از بقیه دوستان وبلاگی

بلانش

و هر وبلاگ نویسی که اینجا را می خواند.

متشکرم.

از آن شبهایی است که صدای کولر می آید و آنقدر گرم بود که نشد خاموشش کنم. از آن روزهایی که بود که دخترک ظهر نخوابید و وقتی مسواک زد، دستشویی اش را رفت و کمی هم به وسایلش ور رفت خودش مثل بچه آدم خواست که به اتاقش برود و روی تختش بخوابد و از من نخواهد که بمانم یا قصه برایش بگویم. شب بخیر گفتم و از اناقش زدم بیرون. می دانستم تا چند لحظه دیگر خوابش می برد. 

هسته های آلبالوهایی که مامان مریم داده بود در آوردم. مامان هم آلوها را پخت و من بردم بابای پشت بام پهن کردم. کاش می شد که کمی از این لواشک های قرمز خوشمزه را برای مریم می دادم. مامان کمی هم آلبالو پلو درست کرد. یک سینی هم آلبالو گذاشتم که خشک شود.  هنوز دستانم از آب آلبالو گز گز می مند مخصوصا نوک انگشتم  که بریده بود. 

غمگینم. دلم می خواست شرایط طور دیگری بود و من هم عروسی می آمدم فرانسه. کاش می توانستم...

بغض دارم و بغضم تبدیل به سکوتی شده که حوصله جواب دادن هم ندارم.

امررز آستر دامنم را خودم بریدم و دوختم. مانده دامنش که حتما فردا می دوزم که در کلاس دوشنبه کارم را نشان دهم.

خسته ام. و دلم یک دل سیر حرف زدن می خواهد.