بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پنجمین سالگرد ازدواج

همیشه آن جوری که فکر می کنیم اتفاق نمی افتد.

باورم نمی شود که پنج سال توانسته باشم که زیر یک سقف با کسی زندگی کرده باشم و یک نفر دیگر هم توانسته من را تحمل کند.

من آدم سرسخت و لجبازیم گاهاً و حتی بعضی کارهایم را فقط برای تغییر طرف مقابلم انجام می دهم.

گاهی سنگدل و خشن می شوم و نمی توانم کوتاه بیایم.

و همین همه چیز را سخت می کند. فقط زمانی می توانی یک نفر را کمی بشناسی که زیر یک سقف باهاش زندگی کنی. حتی دوران نامزدی چیز زیادی را روشن نمی کند. و من به شیوه کاملا سنتی ازدواج کردم.

منی که پر از رویا و آرزو و پر از تصمیم های تازه و اشتیاق برای راه های تازه بودم.

نمی گویم دست از رویاهایم برداشته ام که حتی بیشتر و جذابتر هم شده اند.

و تلاشم برای رسیدن به آنها را سعی می کنم هر روز بیشتر و بیشتر کنم.

اینکه توانسته ام کمی از مسیرم را طی کنم خدا را شکر می کنم. و البته 

زوجهایی که مانع هم نمی شوند کم پیدا می شود.

من برای خوشحال کردن خودم در زندگی تلاش زیادی می کنم زیرا تمایلم برای غمگین بودن هنوز در من قوی است اما بودن دخترک آن را خیلی کمرنگتر از قبل کرده.

در این پنج سال بالا و پایین بسیاری داشته ام.

و هنوز در ادامه ام.

دخترکم سه ساله شده و زندگی جریان دارد.

من سعی کردن به این زندگی عادت کنم اما خودم را به این زندگی عادت ندادم.


و خوشحالم تنهایی های مخصوص به خودم هنوز وجود دارند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد