بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تولد نیلا

از خانه ت برمیگردم.

این روزها چقدر آمدن به خانه ات التیام بخش است. اما جایت چقدر خالی بود.

دیگر کسی نیست هزار بار قربون صدقه ام برود، ماچم کند، مچ دستم را اندازه بگیرد و از کوچکی ش خنده اش بگیرد. دیگر کسی نیست هزار بار بغلم کند و بگوید تو را از همه بیشتر دوست دارم. دیگر عطر خوبت نیست که مستم کند! دیگر صدای قشنگت نیست که خاطرات خوب تعریف کند، دیگر تو نیستی مهربان تمام نشدنی...

مثلا قرار بود سوار ماشینت شوم،

اگر زمستان بود، گرم گرم بود. و اگر تابستان بود خنک و بهاری.

تو فقط از این کارها می کردی، این همه محبت داشتی. به همه ، به همه.

امشب اگر بودی خانه ت جشن و پایکوبی بود، اگر بودی همه می آمدند یا بهت زنگ می زدند و تولد نیلا را تبریک می گفتند.

آخ اگر بودی جان دلم، اگر بودی بلند می گفتی نیلا قشنگ...

اگر بودی تو گوش نیلا اذان می گفتی و حوری جان را ماچ باران می کردی، حسابی حورجان حورجان می گفتی و عشق می کردی از نو رسیده.

آخ اگر بودی...



نظرات 1 + ارسال نظر

قانون زندگی همینه... یکی میره یکی میاد...
غصه نخور... یه عمرم که غصه بخوری اونا برنمیگردن... یه روزی دوباره میبینیش و اون روز هیچ غصه ای ندارید... لحظه ها رو زندگی کن... حواست به زنده های زندگیت باشه که خدایی نکرده یه روزی حسرت یه لحظه بودنشون رو نخوری.
ببخشیدا...
ساغر

همینطوره، ممنون. من سعی ام همینه، لحظه لحظه رو زندگی کنم،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد