بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

صبح دوم مرداد

صبح شده، نور تا ته اتاق آمده و من معلوم نیست دوباره کی در این اتاق بی همتای آبیم بیدار باشم در این موقع صبح. هیچ صدایی نیست جز عبور ماشینها از اتوبان که اگر پنجره دوجداره را ببندم همان صدا هم نخواهد آمد و در سکوتی محض فرو خواهم رفت. اما نسیمی که گاه به گاه می وزد در این تابستان گرم را ترجیح می دهم به صداها. عادت کرده ام به صداها، به نسیم خنک و به صدای یاکریمی که از دور می خواند. 

گلهای آفتابگردانم خوب هستند آنقدر که از مدت نگهداریشان گذشته اما آنها از زمانی که نوشته -سه تا پنج روز- دارند عبور می کنند و هنوز سرحال و زیبا و قشنگ به من نگاه می کنند. دلم به همین ها خوش است که بیدار شوم و صبحم را با آفتابگردانهای زرد در پهنه دیواری آبی ببینم.

همه خواب هستند. و من صدای تیک تاک ساعت را می شنوم. و نور تابیده روی تک تک بشقاب های روی دیوار .

و من روز را آغاز کردم.

نظرات 3 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 07:17 http://eshqh.blogsky.com/

سلام
به روز بودی آمد م
صبحت بخیر
چی قشنگ و تیک تاک ها و صداها
عالی باشی و شادمان

سلام به شما متن قشنگی بود

اما حتی پنجره های شرکت ما هم پس از بسته شدن، هنوز قابلیت عبور صدای محیط رو داره.. می خواستم بدونم چطور به این سکوت محض دست پیدا کرده اید. ممنونم

به وبلاگ بنده هم در صورت تمایل سر بزنید
موفق باشید

سلام
خنده ام گرفت
چون یاد آن شرلی افتادم که توی داستانی که نوشته بود از یه پودر کیک استفاده کرده و برنده شده بود،

محسن پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 00:36

ولی من کولر و پنجره بسته رو بیشتر دوست دارم، خواب سبکی دارم و با کوچکترین صدایی بیدار میشم. حیف که دارید الان میری، تهران تازه یک هفته ایست خلوت شده و از ان ترافیک وحشتناک در همه ساعات رهایی پیدا کرده، میماندی و لذت خلوتی رو میچشیدی. تهران الان رو دوست دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد