نبض

تمام این ده دوازده روزی که نبودم، سخت مریض بودم. هیچی حالم را خوب نمی کرد. وقتهایی که بیمار می شوی. بی حوصلگی، دلتنگی و غم و غصه یکجا می ریزد توی دلت و درد هم آنقدر یکه تازی میکند تا بلاخره شروع میکنی به نالیدن، به غر غر کردن و خسته شدن از همه کس و همه چیز.

من اما همه این دوازده روز، وقتهایی که زیر سِرم بودم، وقتهایی که از شدت درد به خودم می پیچیدم و حتی لحظه هایی که انگار دستهایی نامرئی تمام تنم را زیر و رو میکردند و از همه خوردنی های دنیا بدم می آمد تنها حسی که داشتم عمیق ترین و زیباترین احساسی بود که خداوند خوبی ها خلق کرده.

تمام این چند روزی که به شدت سخت گذشت من عمیقا خوشحال بودم، چرا که حالا صدای نبضش را شنیده بودم نبض دو ماهه معجزه واری که توی دلم پیتیکو پیتیکو می کند.

قسم به تمام زیبایی های ناب دنیا، که هیچ موسیقی به زیبایی صدای نبض معجزه ای نیست که از عشق عمیقت به یک مرد خلق شده است و دارد توی دلت زندگی میکند.

دارم به والاترین مقام آفرینش نائل می شوم... :)

نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۳/۱۱/۲۶ساعت 13:15 توسط محبوبه| |

Design By : Mihantheme