«نا»ی مامان!
کنار باشگاهمان، سالن دیگری است که دختربچههای فسقلی توی آن باله تمرین میکنند. دختر بچههایی با اسمهای سلینا، ملینا، الینا، آدریانا، آندیانا، سارینا، نیروانا و... اسمهایشان را که میشنوم دلم برای مریمها و ساراها و فاطمههای دوران دبستانم تنگ میشود. بعدش از خودم میپرسم چه میشود که تب یک چیزی اینطور میافتد به جان آدمها؟ نکند واگیر داشته باشد؟ نکند من هم بچهدار شوم و مرض همرنگ جماعت شدن بگیرم؟ نکند یک روز دلم بخواهد دختری داشته باشم که فقط بهخاطر مثل بقیه بودن، اسمش را بگذارم «نا»؟!
# نیکولای_آبی