نیکولا

قلم بافی های یک نیکولای آبی

ف

فاطمه شوهر کرد. آن یکی فاطمه هم همینطور. فرنوش شوهر کرد. فرشته شوهر کرد. فائزه و فتانه و فهیمه هم شوهر کردند. حتی فرزانه هم شوهر کرد. اتفاقا پیش پای نوشتن این متن بود که عکس عروسی فرناز و شوهرش را هم دیدم. لابد چهار روز بعد هم فریبا زنگ می‌زند و می‌گوید شوهر کرده. بعد چه می‌شود؟ من ایمان می‌آورم به اینکه رابطه عمیقی بین حرف «ف» اول اسم دخترها و شوهر کردن وجود دارد. شاید هم بین تالاپ تولوپ تپیدن قلب‌های پسرانه و «ف» های دخترانه! دست خودم نیست اما روزی دویست بار به این فکر می‌کنم که اگر زور بابا به مامان می‌چربید و اسمم را طبق سلیقه بابا، فروغ می‌گذاشتند، لابد الان داشتم به جای نوشتن این متن، برای بچه‌ام قصه حسنی که به جای مکتب رفتن با فرنگیس عروسی کرده بود را تعریف می‌کردم!

# نیکولای_آبی  |