شیوایم همیشه

نترسید اگر طعم بوسه هایشان وامانده است و ماسیده است روی گونه ها و لبهایتان.

آقایانِ شریف نترسید اگر زن تمام جانتان را از بر باشد و شرافتشان را در دست نخوردگی هایِ ناشیانه در لحافی پیچیده اند. زنها آگاهانه تن به رسوایی می دهند. و در تمام قلمرو دلدادگیشان بی سلاح می جنگند. زنها در فاحشه گی هم از عشق لبریزند، غمگینند و صبورانه به نوزادهایتان/نوزادهایشان می اندیشند.  در عشق ماه می شوند و از زاویه ی درختان شهر تمام شهر را دید می زنند تمام بودنشان آغشته به بی حواسی سُریدن است. در برف. در رقص. در عبور. و رفتنهایشان برای باز گشتن است.

زن چراغ به دست گم می شود. چراغ به دست بیراهه می رود تمام عمر. زن پیام آوری است که پیام نمی برد.قرآن زیر بغل به مردهایِ تنش می اندیشد و فشارهایی که زنیکه اشان می کند. جانش به پستانهایش بند است و لبهای ماتیکی کوچک و چشمهایی سیاه و سفید. و در پرتگاه نگاهش جهان رنگی است. زن بودن آغاز همبستریهایِ تنی است که بلوغش در نه ماهگی تمام می شود، آغاز سقوط است از رحم. آغاز ماه به ماه چک کردن باکره گی.

از زنها نترسید وقتی به جانتان می افتند  در لباس عشق. در چهل سالگی هایتان یادِ مقدس ترینشان در تنِ تان می دود. یاد جفت گیریهای احمقانه اش لایِ کتابهایتان عطر مریم دارد و یاس. آقایانِ شریف زنها حرامزاده نیستند در دنبالۀ عشق را گرفتن در جان مردی و مردِ دیگری و مردِ دیگری... زنها را از قابی که دور عشق می کِشند اگر بیرون کنید، تنشان را منهایِ قلب کشان کشان به اولین نگاه می اندازند و تا ابد در حسرت دستهایی که دیگر ندارندکه بفشارند در دست و جان در هر مردی تن به اعدام می دهند و از دار هیچ نگاهی بر نمی گردند. زنها در قلمرو دلدادگیهایشان می میرند. از زنها نترسید. آنها تا یائسگی به دنبال پستانهای کنده شده شان در سرطان آوازهای مادری می خوانند.

........................................................................

شیوا نوشت: چیزی از روده هایم بالا میآید که شبیه هیچ چیز نیست.


لازم است بگویم آقایانی که مرا می خوانند شریف اند. بسیار شریف.



برچسب‌ها: در انحنای بلوغم, نامه های بی مقصد
+      شيوا