بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بعضی آدمها برای سرک کشیدن در زندگی دیگران ساخته شده اند. آدمهای بیکاری که کار دیگری ندارند. بخیل و تنگ نظرند و بسیار حسود.

همه را به خدا سپردم. 

باید امیدوار باشم، به همه چیز خوش بین باشم و منتظر همه اتفاقهای خوب دنیا باشم.

آخ سید جان

عیدت مبارک. خوبی؟ خوشی ما را نمی بینی؟

چرا یکهو اینطوری شد؟ چرا من عاشقت شدم و چرا تو اهل زندگی نبودی؟ اینها سوالاتی است که تا آخر عمرم خواهم داشت.

کم مانده نامت را ببرم و چیزی برای از دست دادن ندارم.

من هنوز هم فکر می کنم می توانستم آنقدر دوستت بدارم مثل فاطمه که روی آب راه می رفت.  می توانستم تا آخر عمر پیشت بمانم.

کاش بفهمی که من هنوز دوستت دارم.

چقدر مهربان بودی و من دلم برای مهربانیت تنگ شده.

دلم برای روسری های حریری که خریده بودی تنگ شد کاش همه را ازت می گرفتم. آخ چه روزهای دلگیری است بدون تو.

می توانم بهت بگویم بی معرفت. مگر ننوشتی دوستت تو تا ابد؟

پس کجایی؟ دوست ابدی من