شیوایم همیشه


 بیا تکه هایِ دنیا را بهم بچسبانیم. نقشه را تا کنیم تا جنوبش بچسبد به جانِ شمال. و همه جای جهان فرو روند در خواب و خماری... حالا که بهمن دست از سر نیمه جانیِ خورشید برداشته، بیا به دود کردن اسفند بیاندیشیم و گذشتن از مسیر برف. بیا خورد شویم در تا شدن نقشه و خواب ببینیم.

 خواب جهانی که مردمانش در لباسهایی از جنس رهایی و نور به آینه لبخند می زنند. و گیسوان رها در بادهای خنک آویزان شوند از شانه های زنانگی. بیا خواب ببینیم در قلمرو دلدادگی چیزی از انسانیتمان به تاراج نمی رود. خواب ببینیم جهان دارد چمدان میبندد به کهکشان. خواب مادران زنده در بستر مرگ ببینیم. خواب مُردنمان را یکجا. خواب تعمیم بیقراری به عشق. بیا خواب ببینیم خیام شراب میریزد در گلوهایمان و شاملو میخواند در ساحلهای امن چهره ی آبی عشق: من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم... بیا آزادی را خواب ببینیم در کشتار دسته جمعی آدمها... در گوشه های دیوارهایی که درآن ایستاده اند به اعدام. بیا خواب ببینیم خدا خسته از مرگ می زید. خدا از حصارش خودش را بیرون انداخته و بعد از آنهمه دزدکی خدا بودنش، پرده ها راکنار زده و دارد خودش را می جوید در هر انسان. دارد برای ناتمامی جهانش پس از مرگش ریسه می رود و میخواهد مسیر گلوله های رها شده را تغییر دهد به قلب خودش. که آزادی جان بگیرد دوباره در نقشه ی تا شده مان. بیا خواب ببینیم پرواز کرده ایم به سرزمین دور شرافت. به اقلیم عصمت. به اندامهای عقیم و در خاک. به روح بلند روسپیان غمگین. بیا جهان را خواب ببینیم که دارد در ناتمامیش دعای اهورا می خواند و زرتشت. دارد در خاک کوروش به آبرو داری ماد وپارس چنگ می زند. بیا خواب ببینیم زمین لیز نخورده. و صادق هنوز جلوه ی شور انگیزی از هدایت است. شاملو هنوز در بامدادش پنجه در موهای آیدای خفته میفکند. پناهی هنوز به فلسفه یعنی رنج نرسیده و شیرکو هنوز در بیکسی شعر آزادی را چروکیده به صبح می فرستد. و هیمن و مولوی کرد همچنان در پریشانی موهای عشق در بادهای جهان نان می جورند در پسین ترین سرود. و نجات دهنده در خاک نخفته باشد. و فروغ در بکارتش به ابراهیم گذشته از آتش وعده ی گلستان دهد در وطن. بیا خواب ببینیم هنوز برادرانمان به خاک بدل نشده اند. هنوز موریانه ها به پاکی اندامشان تجاوز نکرده اند. بیا خواب هفت سالگی ببینیم و برگردیم به لاشه های کوچکمان و کفشهای سفید کوچه های دویدن... بیا خواب ببینیم در هوایی خالی از بعد فاصله عرق سگی فرو داده ایم تا خرخره. و سیگارهایمان را فرو کرده در مشروب میگیرانیم... بیا خواب ببینیم در زندگی زخمهایی نیست مثل خوره...

خوابم گرفته است...

 نقشه را ت ا ک ن...

  ن ق ش ه ...



برچسب‌ها: در انتهای صلح, نامه های بی مقصد
+      شيوا   |