من دلم تنگ میشه. دلم همیشه تنگ میشه. حتی برای چیز هایی که دیگه دوستشون ندارم . حتی برای چیز هایی که هیچ وقت دوستشون نداشتم. حتی برای خال درشت روی پیشونیم که همیشه با فتو شاپ برش میداشتم و حالا برای همیشه برش داشتم... جای نبودنش تیر میکشه. مثل جای نبودن تو.

تو بودی که بوسیدیش و گفتی حالا اگه میخوای برو برش دار. جار بوسه ات روی پیشونیم بخیه خورده، درد میکنه. دلم تنگ شده...

دلم برای مدرسه ای که دوستش نداشتم، برای ساندویچ های بد مزه اش هم تنگ میشه، دلم برای صدای جیغ ناطممون تنگ میشه. دلم برای پسر هایی که مارو مسخره می کردن تنگ میشه. شاید یه روزی دلم برای بوی سیراب شیردون هم تنگ بشه...

شاید یه روز دلم برای این مملکت نکبتی هم تنگ بشه. یه روز که گذاشتم رفتم و هیچ کس دلش برام تنگ نشد، دلم برای همه تنگ بشه. همه کسایی که دوستشون ندارم دیگه. شاید دلم برای عمله های هفت تیر تنگ بشه. شاید دلم برای گربه های کثیف و مریض تهران تنگ بشه...

من همیشه دلم تنگ میشه. دلم برای دعواهامون تنگ میشه. برای فحش و فحش کاری های اعصاب خورد کنمون. برای همه رویا های احمقانه مون...

ولی فقط وقتی دلم برای همه این چیزا تنگ میشه که به اندازه ی کافی ازشون دور باشم و در امون.... وقتی که بدونم دیگه نه میخوام نه میتونم که برگردم پیش این چیزهای نفرت انگیز...

+ نوشته شده در  سه شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۱ساعت 21:0  توسط الهام  |