این صفحه سفید چقد غریبه اس. باز کردم که بنویسم اما یادم نمیاد قبلن چطور این کارو می کردم. چطور و به چه امید و با چه فکری می نوشتم. چی می نوشتم. و توقع داشتم بعد از نوشتن چه اتفاقی بیفته؟

از چی می نوشتم؟ اگه از مشکلاتم می نوشتم الان باید بنویسم که ال سی دی لبتابم شکسته و ۳۵۰ هزار تومن خرجشه. عینکم گم شده و یک ماهه موندم بی عینک... کفش کوه میخوام و قیمتاش باور نکردنیه...

اگه از کارام می نوشتم باید بگم دوباره دارم بر میگردم به کار و سرچ کردن و تلفن زدن و مصاحبه گرفتن و مطلب تنظیم کردن. بد نیست خوبه. آدمای جدید همیشه حالمو خوب میکنن...

اگه روز مره هام می نوشتم باید بنویسم که روزهای گیج خوبی دارم. ورزش میکنم. میز صبحونه میچینم. اتاقمو هر روز و هر روز تمیز میکنم هر روز و هر روز همون کرم همیشگی رو میزنم همون رژ گونه و همون ریمل و همون لباسا و تیپ های همیشگی...

اگه از احساسم می نوشتم که... لابد خیلی به خودم مطمئن بودم. چون الان احساسی نیست که ازش بنویسم و فردا پشیمون نشم...

اگه از فکرام می نوشتم باید بگم که این روزا دارم فکر میکنم...

سن بلوغ کجاست؟ اونجایی که آدم دیروز خودش رو نمیشناسه... چشمشو باز میکنه میبینه دور و برش زندگی جدیه. آدمها جدی ان. ازش توقع دارن. رو حرفش حساب میکنن. بهش اعتماد میکنن. چشمش رو باز میکنه میبینه دیگه کسی بهش اجازه نمیده بازی کنه... چشمش رو باز میکنه و میبینه زشته تو خیابون بدوئه. زشته رژ لب جیغ بزنه. زشته با شال بره اداره... دور و برش رو نگاه میکنه و میبینه همه بهش به چشم یه دختر ۲۳ ساله نگاه میکنن. نه یه دختر ۱۸ ساله. و چقدر این غم انگیزه. این حسابی که آدما رو عقل و شعورت باز میکنن و تو مجبوری با شعور باشی. حساب شده حرف بزنی. رفتار کنی...

دیگه باید همه چیزت با حساب و کتاب باشه. برنامه خواب درس کار زبان ورزش... همه چیزت باید تناسب داشته باشه. رفتارت با موقعیت خونواده ات. پوششت با سنت. وزنت با قدت. مدل موهات با فرم صورتت. رنگ جورابت با کفشت. قد پسری که بهش فکر میکنی با قد خودت. شامپویی که میزنی با جنس موهات. ساعت مطالعه ات با میزان ادعات. پول توی حسابت با آروزهات... همه اینا باید با هم تناسب داشته باشه و این خیلی کلافه کننده است...

سن بلوغ اینجاست. اینجایی که من ایستادم. سن بلوغ اون دوران جوش و اس ام اس و درد های جدید و عاشق شدن و اینا نیست... دوران بلوغ اینجاست اینحا که هر قدمی بخوای برداری باید فکر کنی. عادت نداری به فکر کردن ولی باید فکر کنی...

دوران بلوغ یعنی تو در نگاه دیگران کسی هستی که خودت باهاش غریبه ای... و من اینجام

شاید به خاطر همینه که انقدر وبلاگم برام عجیب و غریب شده و شماها برام غریبه...

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۱ساعت 20:18  توسط الهام  |