یک چیز مهم میخواهم بگویم. یک چیز مهم که وقتی صبح زود در حال شنا کردن توی استخر نیمه خالی بودم به ذهنم رسید. بعدتر توی سالن انتظار مطب دکتر، توی خانه موقع دیدن سریال، توی صف تاکسی و توی کوه موقع راه رفتن در یک مسیر پاکوبِ کم شیب و باریک بهش فکر کردم. البته تا وقتی چیزی را ننویسم، در ذهنم انسجام پیدا نمیکند. ذهن من سیال است. اما در نوشتن کلمهها دیگر نمیتوانند برای خودشان بیایند و بروند. باید کلمات را توی هوا بقاپم و بنشانم سر جایشان تا ببینم حرف حسابشان چیست.
هر آدمی ویژگیهایی دارد؛ چهرهای، اندامی، تن صدایی، اثر انگشتی، شکل لبخندی... در برخورد اول اینها را میبینیم، اینها را میشناسیم، اینها را میپسندیم. بعد ویژگیها درونیتر میشوند؛ اخلاقی، گذشتهای، عادتهایی، علاقههایی و ترسهایی... اینها را کشف میکنیم، اینها را میپذیریم، اینها را دوستتر میداریم.
حالا که بیست و چهار سالهام، میدانم هر آدمی دوست داشتن خودش را هم دارد. دوست داشتن آدمها سوای از کمتر و بیشتر، با هم خیلی فرق دارد. دوست داشتن یک سبک است، یک روش، یک عادت و یک رفتار ناخودآگاه.
دوست داشتن من؟ در نگاه اول ساده و بچه گانه، مثل دوست داشتن یک شکلات، در باطن پیچیده، نامنظم و درگیر اما مستمر. پر از محبتهای بیقید و شرط یا حتی بیاختیار. پر از خشم و خستگیهای غافلگیر کننده. پر از حرفهای زیاد و یک ریز و هیجان زده، پر از سکوتهای عمیق و طولانی. پر از تغییرهای دیوانه کننده.
کشف جدیدم این است که دوست داشتن و مدلش برای هر آدم همان اوایل شکل میگیرد. همان وقتی که اولین بار بدون اینکه دلیلش را بدانی حس کردی قلبت تندتر میزند، همان وقتی که اولین بار با اضطراب چشم میچرخاندی که پیداش کنی، همان وقتی که برای اولین بار دلت میخواست روزها و ساعتها و دقیقهها تمام نشوند. اولین کلام را که گفتی، اولین پیغام را که نوشتی، اولین لبخند را که زدی، اولین هدیه را که خریدی شیوه دوست داشتنت شگل میگیرد و تا آخر عمر به همان شکل میماند.
دوست داشتن آدمها توی اولینها شکل میگیرد. وقتی که یاد میگیری آن آدم خاص را چطور دوست بداری. مثل لباسی که برای او دوخته باشی، دوست داشتن تو به تن او اندازه است.
وقتی زمان گذشت، دل کندی یا دل بریدی، فراموش کردی یا دور انداختی، وقتی سالها گذشت و به آدم جدیدی رسیدی و دلت خواست باشی و باشد، یک جایی وسطهای رابطه وقتی دوستت دارمها گفته شد، میبینی لباس دوست داشتنِ تو قواره تن او نیست. یک لباس را چقدر میشود تغییر داد؟ چقدر میشود ظاهر جدیدش توی تن آدم جدید را تحمل کرد، وقتی که هنوز تناسبش توی اندام دیگری را به خاطر داری؟
و یک لباس را چقدر میشود تحمل کرد وقتی که قواره تنمان نیست، وقتی که انگار برای کس دیگری دوخته شده؟