/
مث دیدن یه فیل تو تاریکی

توی سایت مدرسه ی مسبوق، عکس های جشن شب یلدای بچه های کلاسم را میبینم . 

همه اشان قد کشیده اند و ور دل یک خانوم عاقل بالغ میانسال ایستاده اند و دهان همه یک سیب سرخ درشت را دارد میخندد با آن تاج های مقوایی یک قاچ هندوانه به روی سر. 

چقدر جای من کنار دست المیرا خالی ست گرچه من همیشه  توی عکس هایم با بچه ها گم میشدم از بس که کوچک و نحیف بودم مثل همین حالا.

به شوهرم چیزی نمیگویم فقط برای خودم ریز ریز دلتنگی میکنم . برای غرغر مدیر یا ادا و اطوار خانوم سوپروایزر حتا برای خانوم همکاری که حضورش مایه ی اختلال در انتظام ذهنی و روحی ام میشد همیشه. 

وارد آموزشگاه که میشوم شوهرم ترجیح میدهد که برگردد برود توی ماشین منتظرم بماند. 

فائزه گفته بود که پوره برفی نم نم دارد حوالی خانه اشان در تهران میبارد و من هرچه آسمان را نگاه کردم جز آفتاب نیمه جان زمستانی چیزی ندیدم. 

بچه ها تا من را میبینند حتا بی آنکه بشناسندم سلام میکنند. من یاد مدرسه ام میافتم . 

خانوم منشی من را خیلی زود به مدیر موسسه معرفی میکند. 

کسی را مانتویی نمیبینم بجز خودم با ته آرایشی ملایم .

آقای مدیر همینکه نام خانوادگی همسرم را در فرم میبیند لبخند میزند و به اعتماد سوابق درخشان علمی خاواده ی همسرم به من قول هدایت دپارتمان آموزش خردسالان و کودکان را میدهد. 

مختصری حالم دگرگون میشود. مقنعه ام را حین حرف زدن کمی عقب تر میشم و به عادت مرسوم آستین هایم را هم بالا. آقای مدیر تمام مدت موقرانه از چهره های برجسته و تاثیر گذار علمی و ادبی خانواده ی همسرم تمجید میکند و من به ناچار تمام مدت گفته هایش را تصدیق.

قرار است به محض خلاصی از محضر استاد سری به یزد بزنیم برای همین تندی توی ماشین میترمگم و از او میخواهم ماشین را روشن کند تا شیرینی حاج خلیفه نبسته است.

گیج و مبهوت میپرسد خب ؟ شانه هایم را بالا میاندازم که آقای مدیر مرا به یمن نام خانوادگی همسرم به عنوان با مسمای مدیر دپارتمان کودکان برگزیده است و مشتاق است شما را زیارت کند. 

ماشین را خاموش میکند. پیاده میشود و از من میخواهد دو تایی به دیدن دوست و هم دانشگاهی پدرش برویم. 

برایمان چای و شیرینی یزدی میآورند و یک ساعتی را با شوهرم حسابی دم میگیرد. 

میپرسد برای شما که از تهران آمده اید اینجا سخت نیست ؟

جواب میدهم که اتفاقن چرا خیلی سخت است . 

یزد سرد تر از همیشه و شیرینی خلیفه و شرکا خلوت تر از هر وقت دیگر.





+  Sun 2 Feb 2014    بلانش  |