ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هر بار که تو را میدیدم با خود میگفتم شاید این آخرین بار باشد چند ثانیه بیشتر و کمی تنگتر در آغوشت میکشیدم.
هر بار که نگاهت میکردم تو را برای خیال بازی روزهای نبودنت پسانداز کردهام. چقدر صدایت را دوست داشتم. گفته بودم شعری برایم دکلمه کنی و آخرین دیدار به مانند دیوی پلید به سراغمان آمد و حالا نه تو مرا داری و نه من تو را. در هیچ درگاهی لابه نمیکنم. تو را از خودم هم دیگر نمیخواهم تا دنبالت بیایم و پیدایت کنم. شبها به زیر آسمان هر جا که بودیم ماه را پیدا میکردی و نشانم میدادی با حیرت میگفتی: ببین...
برای روزی که به ماه سفر میکنم چمدان لازم نیست، هر کجا باشی میدانم که به ماه نگاه خواهی کرد.
تو برایم نوشته بودی
در جغرافیای سرزمین من
هر لحظه ، مردان حکومت میکنند.
مردانی که صاحب تنم هستند،
مردانی که صاحب احساسم
و مردانی که صاحب روح و کلمات من هستند.
هر مردی که از من میگذرد
ظالمانه من را میدَرَد.
هر کس به سهم و توانش.
آنکس که تن من را میبلعد
آنکس که زور میگوید
آنکس که من را ممنوعالقلم میکند،
آنکس...
بوسههای عاشقانه
در آغوش کشیدن
نگاههای شوریده
حتی کلمههای عاشقانه
شنیدن و خواندن و نوشتن
بر من حرام است.
بر من حرام باد
عشق
و مشتقاتش.
هر روز در جهنمم، دائمالجهنم، چه اهمیتی دارد؟
فقط کاش جهنم دیگران نباشم. هر چه هستم برای خودم باشم و بس.
کاش زنده نمانم. سرم دارد میترکد. سرم دارد از حرفها بزرگ و بزرگتر میشود و روی تنم سنگینی میکند. اینجا همه چیز مرتب و خوب است. منم که جهنمم. و هیچگاه خاموش نمیشوم. باز هم به جهنم.
یک قرص، یک لیوان آب و خواب اگر بیاید. پایان امروز اگر تمام شود.
دیگر هیچگاه عاشق نمیشوم که جهنمم را بزرگ کنم.