بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

صبح بیدار می شی . چشمهاتو باز می کنی می بینی اصلا خواب نبودی . و کیف می کنی توی دل شب نفس کشیدی و نخوابیدی . و دلت نمی خواد صبح بشه و با صبح بخیر دیگه خیالت راحت می شه که خوابت برده . چه کیفی داره لب دریا طلوع رو ببینی و لای موهات باد بپیچه . چه کیفی داره بدونی امشب مامان و بابا بر می گردند و تو می تونی توی بغلشون بپری و خودت رو مثل بچگیهات لوس کنی . و بهشون بگی دلت براشون یه ذره شده بود . ستاره ها می آن .ماه می ره . همه چیز واضحه . و تو اصلا خوابت نبرده . و همه لحظه های شب رو بالاخره سر کشیدی . بالاخره برای یه بار هم که شده ثانیه های شب رو پاییدی و نذاشتی از دستت در برند . موهای طلایی خورشید روی صورتت می تابه . قلقلکت می ده و بهترین شب عمرت توی دلت مثل یه قاب عکس می مونه .