بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

روح سرگردان و بی سامان من مثل باد بی خانه است .اما شهر گمشده ای هست میان واقعیت و رویا . بی زمان . روحم احساس کرد کودکیش را در همین نزدیکی در خانه های گلی و کوچه باغهای پر از گل گذرانده است . دلش می خواست ببیند امشب چه کسی کدام ستاره خوشبخت همدم ماه خواهد شد . دلش می خواست گوشه ای از آن زمین ساکت را یله دهد و پشت ستاره ها را ببیند .خواست دلتنگی آن اتاق صورتی را با گلهای صورتی بکاهد .مست کرد . و اول صبح خنکای نسیم روی پوستش دوید .شنید که پرندگان نامی را می خوانند .بازگشت .روحم بازگشت .به جوانیش!و دوباره شاداب شد . خندید . تمام روز را با پروانه ها خندید .گلهای پر از تیغ را نوازش کرد و به آن زن حسودی کرد .زنی با صورت آفتاب خورده .چشمهای سرمه کشیده .و دستانی پر از خراشهای ریز و درشت .دلش خواست شوهرش همان مرد چوپان نی زن و بیابان گرد باشد .همان که دستهای پر خراش را می بوسد .دلش خواست داراییش یک اتاق و چند گوسفند و یک گاو باشد . دو تا بچه هم . دلش خواست نگران هیچ باشد .به چیزهای ساده بخندد.و هیچ گاه نفهمد چرا آدمها تنهایند .چرا هیچ کس مثل او با ستاره ها حرف نمی زند .و راز لاله های وحشی را نمی داند .کاش با روحم در آن شهر گمشده ساکن می شدم و در زندگی واقعی می مردم !
نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:15 http://patogh.blogsky.com

یاسر یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:35 http://manofereshte.blogsky.com

وقتی پیداش کنی دیگه سرگردون نیستی...

مجاس یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 13:00

خب . شاید . نه با اطمینان صد درصد.

[ بدون نام ] یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 14:30 http://gastby.persianblog.com

صبور یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 19:00 http://harime-del.persianblog.com

rastesh salam,delam barat tang shode bood,badesham there is a silver lining in dark clouds,paidar bashi o tavana,dar panahe mehr.

ناتاناییل یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 22:46 http://www.6200.persianblog.com

یه کم نگاه کن....دقیق تر......تو خود اونزنی.حتا خوشبخت تر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد