بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

road to freedom 2

چند روز دیگر فرصت داری؟

صدای لخ لخ دمپایی در راهرو می پیچد.

یک اتاق ؛یک صندلی ؛

پنجره ای با میله های فولادی؛

رو به آفتاب

و اشک هاش که روان است.

دلم را می لرزاند؛

سرم از درد می ترکد

.... 

و شب لرز می کنم.

انگار

 دوباره عاشق شده ام

و طلایی  موهایش منرا به یاد تو انداخته!!

فاطمه !فاطمه! فاطمه!

کاش آزاد می شدی!

بگویم آری ؟

بگویم نه؟

گفت : دوستش داشتم؛

اما دیدم

که چگونه روح دخترم را

با سنگینی جسمش

کشت!!!!

فاطمه! فاطمه! فاطمه!

چه بگویم ؟

هفتاد و سه دقیقه درد کشیدم !!

آیا فهمیدم درد چندین سال تو را؟

آیا فرصت داری؛

روزی را ببینی

که ماده ۶۱ اجرا شده است؟

لینک مربوط :به زندگی خوش آمدی دختر !

نظرات 18 + ارسال نظر
المیرا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:24

ماده ۶۱ چیه؟

بارون شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:42

نمی‌فهمم چی نوشتی !

ساینا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 14:37 http://banuyeordibehesht.blogfa.com

از درد سخن گفتن گاهی سیرین است و گاه سخت ....... و من چه زیبا می خواستم از درد سخن گویم ....... از دردی زیبا که با لذت چشیدمش و به دنیایش آوردم....... به من هم سری بزن ....

indomitable شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 14:59 http://www.an-indomitable.blogspot.com

درد؟ هفتاد و سه دقیقه ؟ باور کن زیاد نیست

‌Brightness شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:39 http://foorough.blogfa.com

واقعیت ؟....خیلی تلخ بود!

سیروس شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:43 http://sj.blogsky.com

میدونم شاید ترش کنید. اما شد یه لحظه درباره مسخ روح یه مرد فکر کنید که لابد از مرد بودن براش چیزی جز یه حس حیوانی باقی نمونده! اتفاقی که افتاده فاجعه نبود. قانون و عدالت تو این مرز و بوم فاجعه است نیاز هم نیست به شمردن فجایعش. اما بعضی وقتا دلم میسوزه به حال مردایی که هر روز بیشتر تحقیر میشن٬ بیشتر میفهمن چیزی نیستن٬ بیشتر احساس آدم نبودن بهشون دست میده. دلم میخواست بدونم شوهر فاطمه هیچوقت فهمید زنش دوسش داره یا حالا که مثله شده من و تو میشنویم که کسی کسی رو دوس داشته. چی بگم؟ عدالت رو جای دیگه غیر از عدالتخونه باید سراغ گرفت.

سیروس یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:34 http://sj.blogsky.com

امروز یاد مردی افتادم که کسی از او در روزنامه ها چیزی ننوشت. توی وبلاگی هم سراغش را نگیر چون ننوشته اند. وکیل دادگستری بود و بیچاره از بد روزگار عاشق. عاشق دختر خاله اش که ۶-۵ سالی هم از خودش کوچکتر بود. می گفت عیبی ندارد اگر دختر اعتماد به نفسش را از دست داده است. من کمکش می کنم. همین که به من گفته است دوستم دارد کافی ست برایم. کنکور که چیزی نیست! راست می گفت. شاهد بودیم چطور نشست به پای دختر خاله تا خانم بشود خانم دکتر. ازدواج هم کردند. ظاهرا خیلی هم خوشبخت بودند. تا دختر خاله شد اینترن و کشیکهای شبانه و خورد و خوراک بیمارستان. اتفاق مهمی نیافتاد. فقط دختر خاله که حالا ۵ سالی می گذشت از عقد و ازدواجش عاشق استاد شد. همین. به همین سادگی. و بعد وکیل گرفت و به خرج آقای دکتر و به زور ارعاب و کتک خوردن و مهریه ای که به اجرا گذاشته شده بود٬ جدا شد از همسر سابق. می دانی رفیق عاشق دیوانه ما چه کرد؟ خنده دار است ولی رفت و یک سایت پورنوگرافی درست کرد و عکسهای زنش را با فتوشاپ دستکاری کرد و گذاشت روی سایت. ولی خوب آقای دکتر خیلی گردنش کلفتتر بود از این آدمهای الکی عاشق. یک سال تمام خانواده حتی نمی دانست زنده است یا مرده. بعد با هزار جور پارتی و آشنا تراشی فهمیدند تو یکی از همان بازداشتگاههای مخفی معروف است که گویا حقیقت جو هم زمانی را به میهمانی گذرانده است آنجا. بعد هم آمد بیرون با پروانه لغد شده وکالت و محرومیت از صد جور حقوق اجتماعی. دست آخر هم ترک این خاک کرد و رفت و تمام. می دانی دلسوزی نداردها چون او مرد بود و باید محکومش کرد که چرا آن سایت کذایی را راه انداخته است. چون به قول تو مرد موجود مرده ای ست. زن اما اگر زد وکسی را تکه و پاره کرد هم باید گشت علتش را یافت چون او از ابتدا در دیدگاه فمنیسم مبراست.
کاش نمی آمدم اینجا که نه تو از دستم دلخور شوی و نه من یاد درد کهنه ام بیافتم که به جرم مرد بودن از دنیا می روم آن سان که آمدم.

حسام یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:44 http://www.fereshteyeasemani.persianblog.com/

دردناک بود ولی واقعیت داشت و دارد روزانه هزاران بار این دیو شهوت و حیوانیت به سراغه هزاران هموطن ما می آید و به راستی چرا؟
ممنونم که تنهام نذاشتی.

‌Brightness یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:26 http://foorough.blogfa.com

من عاشق کریس دی برگ هستم...معلومه تو هم گوش میدی....از عنوانت میشه فهمید....borderline شو من خیلی خیلی دوست دارم!

Alireza یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 18:30 http://www.an-indomitable.blogspot.com

من تسلیمم اما...

نانا یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 22:06

نفهمیدم زیاد..اینگار در اثر حمله امتحانات خل شدم!

گلی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 22:46

نفهمیدم..فقط عاشق صدا کردن فاطمه هام

paradox یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 23:06 http://paraddox.blogspot.com

well, the terrible news has nothing to do with love, so Sirous is wrong . these types of behaviors in men are just foun din men with psychological problems, who says all men ar sick like this?!... plus, his wife who killed him should have noticed weird behiors in her husband before... it's absolutely impossible that a man without showing any trace of sexual abnormalities suddenly rape a lil' gilr, he rown daughter... she has killed him, and now she is trying to find something to resort to...
the problem is not only the shortage in laws and everything, but also lack of knowledge....
all around the world there are men and women who have some abnormal psychic problems that appear in sexual behaviors, like masochism, sadism and a lot more we don't know of... but they try to treat them like a patient not just a criminal... of course they go to prison, but if they are disgnosed with those diseases they are under surveillance and treatment...
i think the woman isn't psychologically balanced either, otherwise she wouldn't have killed him and then mutated him... she also needs treatment; just her disease is diff. from her husband...
poor kids of such parents

سیروس دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 13:06 http://sj.blogsky.com

Dear Paradox
I have read ur opinion and I am totally agree with u. I guess we are on a paraphilia case too but due to the prevalence, the substance abuse can be included. Unfortunately as usual the story turns in to a debate of feminism. I have similar idea about the woman to be a psycho-neurotic suspect although as u know talking about disorders without interview can misleads. Anyway I am deeply disappointed of such judgements in same situations and stories for condemnation of men society and trying to bring a silent war between males and females especially among educated population. I think men are offended by the rules and misjudgements in this period of time as well as women but in different manners whereas fighting against the law is different from fighting against the genders.

لوتوس سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 14:47 http://coffeelotus.persianblog.com

گاهی اندوه ٬ وسعتش از خیال ما هم فراتر میرود...گاهی وسعت اندوه در باور نمی گنجد...و چه دردی دارد......
دلم میخواست همه حسای نوشته شده رو با هم احساس کنم ولی از ظرفیتم بیشتر بود....
باز هم میام و میخونمش....

سیروس چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 19:58 http://sj.blogsky.com

از هر دو تا وبلاگ یکیش فحش آبدار به آقایونه. باشه لعنت تو رو هم شنیدم. به خودم و به دنیای مردونه ام! فقط متاسفم از نگاهت به نصف دیگه دنیا که تو توش قرار نگرفتی و من هم برای اومدن توش انتخابی نکرده بودم.
موفق باشی و خداحافظ

سیروس پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:59

فکر نمی کنم که زود قضاوت کرده باشم. خسته شدم از بس تو این وبلاگا فحش خوندم به مردا. حتما توهم پست آخر نیلوفر رو تو جنسیت گمشده دیدی که چیکار کرده با جماعت ذکور! یا بیچاره حسین درخشان که اگه میدونست یه روز وبلاگ نویسی خانومش و دوستای خانومش تو مرمرو و ... زمان طلاقش اینقدر براش مصیبت درست میکنه هیچوقت اونقدر وقت نمیذاشت که فرهنگ وبلاگ رو جا بندازه بین این مردم. پست آخرم رو خوندی؟ اگه نخوندی بخون. کامنت سهیل رو همون پست و جواب من هم گمونم بیشتر روشن کنه موضوع رو. موفق باشی و باز هم میبینمت

زروان جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:46 http://zarvan.persianblog.com

ای کاش دنیای آدمها این قدر تلخ و کثیف نبود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد