بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

به زایش دیگر باره امید چندگاه باقی ست ؟

نه این برف را دیگر ،سر ِ باز ایستادن نیست ، دلشوره دارم و ندارم ، درس می خوانم و نمی خوانم ، این چند روز عجیب بوده ، با گِل چهار کتیبه گلی درست کردم که نیلوفرهای آبی با برگهایش در آب است ، عاشقشان شده ام و هر روز نوازششان می کنم و مواظبشانم تا یواش یواش خشک شوند ، شبها کتاب شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی را برای کودک درونم می خوانم تا خوابش ببرد بی گریه ، اما گول نمی خورد وقتی چشمهایم خسته می شوند و می گویم بس است بقیه اش برای فردا شب ، پشتش را به من می کند و گریه می کند ، آرام و بی صدا ، جدیدا ً می گوید خیلی چشمهایش می سوزد ، می پرسم چرا ؟ چرا گریه می کنی؟ و او انگار که چیزی را ببیند می گوید سردشه ، از من می پرسد : با خودت رو راستی ؟ و هنوز که هنوز ، تعطیلات تمام شد و جوابش را پیدا نکردم ، ما بی چرا زنده گانیم ، آنان به چرا مرگ خود آگاهان اند .اس ام اس می آید که فردا دانشگاه تعطیل است ، اندیشه و انقلاب را پرت می کنم کناری ،خوابهای بی سر و ته رهایم نمی کنند ، آشفته ام ،حرفهای مزخرف دیگران و این تعطیلات که در خانه زندانیم کرده ،برای کودکم لالایی می خوانم تا به چیزی فکر نکند و زود خوابش ببرد ، دستهایش یخ زده با اینکه سه چهار تا پتو نرم رویش انداخته ام ،  وقتی می گویم امتحانام کنسل شده می گوید برو با برف حال کن ،دیگر از این فرصتها گیر نمی آید،بی خیال امتحان ، خوشحال می شوم ، انگار از خواب بیدار می شوم ،

 

نظرات 3 + ارسال نظر
المیرا جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:55

از پای منشین آماده باش
تا دیگر بار و دیگر بار
دام بازگستری

قلندر بانو شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:42

پنجره را باز کن بکوچه متروک
نور بتابد بر رور کاشی در گاه
تا نگه خسته ات غبار ره از تن
پاک کند ژرف چشمه های گم ماه
پرده قلمکار را به میخ بیاویز
تا فکند مه پرند نور به رویت
تا بچکد تک ستاره ای ته چشمت
تا بکشد باد مست دست به مویت

مادر بچه ها شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:29 http://maleke.blogsky.com/

آخی کودک درون من گمونم داره بزرگ میشه برف بازی رو هم دوست نداره

دوست داری عکس نیلوفر هات رو برامون بذاری؟ خیلی دلم می خواست ببینمشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد