ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
رو به روی پنجره ای بلند نشسته اند ، پیرزنی کوچک و دختر بچه ای کوچکتر ، دخترک از توی ظرف دانه دانه انار بر می دارد و در دهان پیرزن می گذارد . برگ های زرد و قرمز گاهی با وزش ملایم باد ، بر روی لبه پنجره می نشینند . پیرزن ، انگار که قرمزی دانه های انار یا برگهای درخت کهنسال حیاط ، چیزی را به خاطرش می آورد ، گاهی لبخند می زند ، دخترک با لبخند کمرنگ زن ، همراه می شود .
دخترک می داند که چیزی یاد مادربزرگش نمی ماند . حتی گاهی زن از او می پرسد که نامش چیست ؟ با صبوری عجیبی که برای دخترهای هفت ساله نیست نامش را چند بار برای پیرزن تکرار می کند .
حالا دست کوچک و نرم دختر دانه های قرمز و شفاف انار را توی دست زمخت و چروکیده زن می گذارد . انگار که قرمزی، او را یاد زمستانهای سرد بی پایان بیاندازد ، انگار که یاد عشقی قدیمی می افتد ، که نمی داند ، کجا ، کی اتفاق افتاد ، فقط در قلبش نیرویی جریان پیدا می کند که تبدیل به زمزمه ای می شود ، شعری درباره عشق که فقط دخترک می شنود .
وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...
در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن نوشته سارا صولتی را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.
کتابی هست به نام زنان شیفته. پیشنهاد می کنم بخونیش.
نویسنده: رابین نوروود