بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

۲۲خرداد88

پارسال 22 خرداد رفته بودیم فشم ، باغ خاله ام ، باز هم بحث بود و حرف اما چقدر روشن بودیم و چه فکرهای خوبی ته دلمان مثل قند آب می شد ، امتحان زبان داشتم و هول بودم که بتوانم حتما رای بدهم ، عصر به تهران که برگشتیم ، من شناسنامه ام دنبالم بود ، همان جا نزدیک خانه پایگاه بسیج بود ، پیاده شدم و همینطور که کتاب زبانم جلویم باز بود ، توی آفتاب در صف ایستادم ، به حرفهای اطرافیانم گوش می دادم ، چه ذوق و اشتیاقی بود ، برگشتنا یادم افتاد که اسم کاندیدایم را کامل ننوشته ام و حسابی غصه ام شد ، به یکی  از دوستانم که پای صندوق بود زنگ زدم و گفت عیبی ندارد و من خوشحال به خانه برگشتم .  

اما فردا حرف های باور نکردنی داشت . 

یک سال گذشته است و  هنوز نمی دانم رای من کجاست؟

نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 http://hoz-khaane.blogsky.com

آن روزها، ته دل همه‌مان قند آب می‌شد. روزی که رفتیم رای بدهیم را فراموش نمی‌کنم. چه ذوقی داشتیم.
همان شب، نصف شب بیدار شدم؛ دیدم بابای بچه‌ها توی تاریکی نشسته جلوی تلویزیون. گفتم چه‌کار می‌کنی؟ گفت برو بخواب. همه چیز تمام شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد