بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

برای حرف زدن همیشه وقت هست حتی بعد از مرگ ، بغضی در گلویم مدتهاست مانده که دارد تبدیل می شود به غده ای سرطانی از غصه ای عمیق که هیچ گاه نمی توانم بازگو کنم .

دیدن معلم جغرافی دوم دبیرستان بعد از سالها ، شادی کمی نیست ، با دو قلوهایی تقریبا یک ساله و کپل و حرفهایی تازه . از شنیدن نامت ذوق می کند و من انگار داشتن تو برای تمام زندگیم کافی باشد از تو می گویم و او تو را اعجوبه می خواند و ستایش می کند . باورش نمی شود و به تو حق می دهد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد