بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

سنگ صبور من باش

دلم می خواست سکوت شکسته شود ، حالا با هر صدایی ، هر حرفی ، حرفی که تویش درد و غصه باشد یا نباشد ، شادی باشد یا نباشد ، تنها بودم مثل همیشه که حتی بین هزاران نفر تنهایم ، درد تنهایی کم کم دارد من را می کشد ، عجیب نیست ، خودم می فهمم که این چند وقت چقدر بی طاقت شده ام و حوصله هیچ چیزی را ندارم ، فقط دلم می خواهد روی تختم دراز بکشم و کتاب بخوانم تا کمی از فکرهایم دور شوم ، فکرهایی مالیخولیایی که بیمارم می کند مثل دیشب که نمی گذاشت بخوابم ، اینکه چه می شود و چه خواهد شد ، دیوانه ام می کند . اشک رهایم نمی کرد و بوی لاله های عباسی تو سرم پر بود و عشق بازی آنها در شب . دلم تنگ بود خیلی تنگ و هر چه بدبختی بود ریختم توی کلمات و خواستم با تو سهیم شوم و چه کاری است دیگران را در بدبختی خود شریک کردن ، بیچاره تو که باز هم گوش دادی و صبوری کرد و گفتی صبور باش ، تو قویترینی و روزهای خوب در راهند .دلم تو را می خواست ، بوی تو را ، دست هایت ، وجودت ، شانه هایت ، بهت نگفتم می دانم که در عالم تو این ها خنده دار است اما من کوچکم و به همه اینها محتاج . یک شب که با بوسه تو بدنیا آمدم و احساس کردم که خوشبختم و حالا تمام رویاهایم از دستم رفت و بدون بوسه تو مردم . 

دلم عشق بازی می خواست با تو .

نظرات 6 + ارسال نظر
فرهاد پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 http://malcolmx.blogsky.com

سلام

کاش با همه مشکلات در جوانی ازدواج کنیم!
تا نیازهای عاطفی که داریم به طور صحیح مورد حمایت قرار بگیره که فکر نکنیم بابت داشتن این نیازها کوچک هستیم و محتاج.

بعله فکر می کنم آرزو بر جوانان عیب نباشد !!

جلال پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:29

جالبه که اینقدر امیدواری.
راستی، سوال شد برام. این طرف (بی جان یا باجان) کیه؟ امیدوارم بنفشه هات نباشن!

مطهره پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:44 http://starbag.persianblog.ir

ی گلدون محبوب شب داشتیم که سر تو که پر از بوی لاله عباسی بود یادم آورد.
نمیدونی چه معرکه ای میکرد!
آرزومه دوباره داشته باشمش.

hasti پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:03 http://hastinike.blogspot.com/

نمیدونم داشتن سنگ صبور در این مواقع کمکو میکنه یا نه. وای به وقتی‌ که به مرز اون بی‌ خوابی‌ برسی‌، اونوقت هیچ چیز، نه خاطرات خوب و نه یاد یک عزیز کمک میکنه.

بلانش جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:10

اصن با بغل خودم دردت به جونم !

born جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:55 http://dandelionn.persianblog.ir

هر تلنگری از بیرون بهانه‌ای می شود برای سر باز کردن زخم‌های قدیمی درون.
به یقین می‌رسی که نبودنش همیشه با تو خواهد ماند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد