بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خوب من

دلم می خواست خواب تو را می دیدم ، مثل همه روزها که از خواب بیدار می شوم و انگار که هزار تا خواب دیده باشم و تو توی همه خوابهایم باشی و من باز هم یادم نیاید که چه بود ، فقط شیرینی خوابش با من باشد تا شب .اما این بار خواب روز آخر تابستان را دیدم که جایش را با زمستان عوض کرده بود و روی رف پنجره ام لایه ای ضخیم از برف نشسته بود و من از خوشحالی توی خواب دلم می خواست جیغ بکشم و دنبال پالتوی بنفشی که عید خریدم میگشتم . دلم می خواست بزنم بیرون و توی آن همه برف غلت بزنم ، تو باشی و با هم قدم بزنیم و دستهای سردم را بگیری و ... 

تو باشی همیشه و من همیشه شکر سرخ تو باشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
بلانش دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:40

خواب که خوبه .. خواب دیدن. خواب خوب - بازم بگم؟
ول کن بابا سگ حال میشم

لوتوس چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:30

:*
من هنوزم یادمه که اسفند ماه تو بود فایزه جانم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد