بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

باید تن را به آب زد ، باید نترسید از اتفاقات ، از اتفاقات بد ، از هیچ چیز نباید ترسید ، و دوباره از نو شروع کرد. 

توی جاده دیزین ، پرستاره ترین آسمان دنیا را می بینم ، و تصور می کنم این جاده پربرف که راه عبوری ندارد . صدای دریا هنوز توی گوشم هست ، دیشب تا صبح نخوابیدم و به صدای دریا گوش دادم . توی تاریکی پلک زدم ، نمی دانم به هیچ چیز فکر نمی کردم اما خوابم نمی برد ،  

این چند روز حسابی خوش گذراندم و به حرفت گوش دادم ، جیغ کشیدم ، رقصیدم ، قایق سواری کردم ، لب دریا قدم زدم ، شعر خواندم ، توی باد به دریا خیره شدم و خندیدم و به اندازه یک عمر کیف کردم ، که نمی دانم دوباره کی برگردم اما انر‍ژی این سه روز را برای عمرم ذخیره کردم . 

گیلگمش خواندم . و خاطرات کودکی ام را با آدمهایش برای خودم زنده کردم .

نظرات 1 + ارسال نظر
مرجون یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:50 http://marjoon.blogfa.com

چه خوب که خوش گذروندی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد