بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

داستان

کلاس داستان نویسی به من کمک کرد که بفهمم من نمی توانم . نه اینکه کلاس بد بوده یا من آدم ناتوانیم . اما باید جایی ، کسی ، اتفاقی به تو بفهماند که بهتر است به خواندن ادامه دهی . در کلاس آقای سناپور چیزهای خیلی خوب یاد گرفتم تا حالا نمی دانستم. طرز کتاب خواندن ، اینکه از جمله ای می توان به منظور نویسنده پی برد . لحظه های خوبی بود که هر گاه در خروج را باز می کردم و نور بیرون می پاشید توی صورتم ، با خودم می گفتم چه خوب که امروز آمدم و حیف از آن روزهایی که تنبلی کردم و نرفتم . در طی کلاس یک داستان نصفه نیمه نوشتم که استاد زحمت کشیدند و با خط خودشان برایم نوشتند و این شد یادگار کلاس برای من .هر گاه از زرتشت پیاده گز می کردم تا ولی عصر و سر حافظ تا خانه ، یک عالم موضوع و ایده به ذهنم می رسید که بنویسم ، اما وقتی می رسیدم هیچکدام خوب نبودند برای قصه شدند . شاید من فقط لحظات را می توانم بنویسم و پرورش آن و قصه نویسی کار واقعا سختی است که سعی دارم پی اش را نگیرم . بسیار ممنونم از استاد عزیز و راهی که باز کردند تا خودم را بهتر بشناسم . راهی باز شد که بهتر و بیشتر مطالعه کنم . کاری که باید ادامه بدهم تا آخر .

نظرات 4 + ارسال نظر
omid جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:51 http://caferain.blogfa.com

خب حداقل داستان رو میزاشتین ماهم بی نصیب نمونیم
.
.
.

حوصله اتون سر می رفت .

ماه شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:14 http://parhaie-man.blogfa.com

صبح قشنگت بخیر نویسنده خوب من (:
آدرسم را کمی دست کتری کردم
از این به بعد به اینجا بیا...

چشم.ممنون

omid شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:03 http://caferain.blogfa.com

یعنی واقعا دلتون واسه حوصله مخاطبینتون سوخته؟

نمی دونم . شاید با این سوال فهمیدم هم که وبلاگ هم نباید بنویسم اما نمی تونم این یه کار رو نکنم .

omid دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:21 http://caferain.blogfa.com

مجله داستان این شماره خیلی خوبه اشک آدم با خوندن نامه داستایوفسکی به برادرش در میاد
بخر بخون لذت ببر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد