خوابت نمی برد . خسته ام .شیر می خوری و نمی خوابی . روی پایم می گذارمت و تکانت می دهم اما گریه ات بیشتر از قبل می شود . شاید دوباره دل دردهایت شروع شده . قطره ات را می دهم . پدرت نیامده .داری غر می زنی . و من خسته تر و کلافه تر از قبلم . پدرت که از راه می رسد بدتر می کنی . می گذاریمت توی پتوی صورتی رنگت و تابت می دهیم . دوتایی و تو آرام می گیری بالاخره . دردهایی هست توی زندگی که وقتی هم تاب می خوری نمی توانی فراموشش می کنی.
مجبور می شوی سرعت تاب را زیاد کنی . با شتاب بیشتری هل بدهی و گیج بخوری تا شاید فراموش کنی و بخوابی .
برایت آواز پائیزی می خوانم .
کی اشکاتو پاک می کنه ، شبا که غصه داری /دست رو موهات می کشه ، وقتی منو نداری / برگ ریزونای پائیز ، کی چشم به راهت نشسته / از جلوپات جمع می کنه برگای زرد و خسته ....
برایت آواز می خوانم و دست روی موهایت می کشم . آرام گوش می دهی و انگار می فهمی زمانی ، مادرت این شعر عاشقانه را می خوانده و عاشق بوده و از روی برگهای پائیز می گذشته ..مریم می گفت هر کسی که بلند برای دیگری آواز بخواند ، عاشقش است .و زل می زنم به چشمهایت و باز هم می خوانم.
البته که میدونه .. به هر حال بخشی ار تو که به دنیا اومده ... مه میشه نفهمه
و عشق همیشه معجزه میکند عزیزم...
واقعا .ایمان می آورم به معجزه عشق..
یه بار شب بود... خیابونا خلوت...برام زد زیر آواز و خوند :
گلنار گلنار کجایی که از غمت ناله می کند عاشق وفادار
گلنار گلنار کجایی که بی تو شد دل اسیر غم دیده ام گهربار
گلنار گلنار دمی اولین شب آشنایی و عشق ما بیاد آر
گلنار گلنار در آن شب تو بودی و عیش و عشرت و آرزوی بسیار
چه دیدی از من، حبیبم گلنار
که دادی آخر، فریبم گلنار
نیابی ای کاش نصیب از گردون
که شد ناکامی نصیبم گلنار..
داشتم دیوانه می شدم... صداش تمام مویرگ های بدنم رو به وول وول خردن انداخته بود ... بوسیدمش...
به مریم بگو مطمئنه ؟
اگه عاشقم بود... رفت چرا پس ؟
نمی دونم چی بگم چون منم عاشق بودم و تنها ماندم ...فکر می کردم اگه من عاشق باشم ،کافیه .شاید دوستم داشت اما برای موندن ،دل و پا نداشت .
مدتیه به این فکر میکردم از چیزهایی که این روزها ناراحتم میکنه با بچه ام حرف بزنم یا نه؟
رازهای من رازهای من بمونه یا بشه رازهای من و دخترم؟
شما یه روز به کوچولوتون میگید از این آهنگ خاطره دارید؟
با خودم کلنجار میرم که بین یه مادر مقدس بودن و آدم بودن کدوم تصویر باشم؟
خیلی سخته که رازهاتو توی دلت نگه داری
اینجا می نویسم که هر وقت سنش شد و پرسید بگم بیاد اینجا رو بخونه
چه عاشقانه ی مادرانه ی لطیفی!زنده باشی الهی
مرسی سوسن جان