دختر کوچکم هر چه می گذرد خواستنی تر می شود . گاهی می شود مدتها بهش خیره می شوم وقتی خوابش می برد و حظش را می برم . لذتی دارد بی پایان . دیشب توی خواب دوبار بیدار شده بود.بدون اینکه شیر بخواهد-آنقدر دست و پا می زند تا من بیدار شوم- یا گریه کند . چشمهایش در تاریکی مثل دو دکمه سیاه برق می زد و برای خودش بیداری می کرد . تعجب کردم .سابقه ندارد همین طوری بیدار باشد . دلم می خواست صبح که بیدار شدم ازش بپرسم چرا خوابت نمی برد ؟
رهایش کنم از این طرف هال خودش را می رساند به آن طرف . یاد گرفته آواز می خواند موقع شیر خوردن . آنقدر آواز می خواند تا خوابش ببرد .
عاشق این است که کنارش دراز بکشم و برایش کتاب بهترین بابای دنیا را بخوانم .
ای جان دلم براش تنگ شده
دل ما هم برای تو .
برا سلما کوچولوتون یه دنیا خوشبختی میخوام از خدا :)
مرسی
آرامش نگاهش الهی همیشه جاری باشد دوست جان...
ممنونم خاله محبوبه عزیز
بهشت مبارکت باشد
ممنون
لپش رو آروم بکش، بعدش بوسش کن اینقدر شیرینه :*
مرسی عزیزم
... چه آواز نازنینی باید باشه ... خدا حفظش کنه ان شاالله
مرسی عزیزم