بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دلخوشی

دلم می خواهد خیلی چیزها بنویسم ، اینکه وقتهایم را با دخترک می گذرانم ، اصلا بیهوده نیست . شاید بهترین لحظه هایم بودن با اوست . دلم می خواهد بداند . وقتی ازم پرسید ، وقتی خودش دختردار شد و پرسید من کی نشستم ، من کی دندان در آوردم ، کی چهاردست و پا راه رفتم ، من یادم باشد و بهش جواب بدهم .
عصرها من و دخترک کتانی های رنگی را می پوشیم و برای پیاده روی به پارک سر شهرکمان می رویم .
قرارم با خودم این است که بهترین اردی بهشت زندگیم باشد هر چقدر هم که سختی ها هنوز زیاد است .
و این کتاب مامان و معنی زندگی را بالاخره تمام کنم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد