بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چرا آن تابستان گرم که عاشقت شدم را فراموش نمی کنم؟

موقع چیدن کتابهایم برای هزارمین بار رسیدم به کتابی که بهم دادی روز دانشجو ، و نوشتی دوست تو تا ابد.

و باز خواندن این جمله توی دلم قند آب شد و غنج رفت.

آری دوستم هستی تا ابد.

و من هر از گاهی عکسی می بینم که تو آن را گرفته ای و از حال و احوالت با خبر می شوم.

مگر دوستهای دیگر چگونه اند؟ همین من را کافی است.

هنوز دوستت دارم. این را مطمئنم.

و امروز که کنار برادرم نشسته بودم دلم می خواست توی صورتش نگاه کنم و بگویم چرا زندگی من را خراب کردی؟

حتى اگر یک درصد هم قرار بود سرنوشت ما را بهم برساند تو حق نداشتی  آن کار را بکنی!!!

من تا آخر عمر این سوال را دارم.من طلب دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد