بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

به صفحه ای می رسم که می توانم هر دو هفته یکبار یا بیشتر عکست را ببینم.

ایستاده، خیلی رسمی و مرتب، هر بار روز جمعه است. از تابستان که شروع کنم آستین کوتاه پوشیده ای. و کفشهایت از تمیزی در عکس برق می زند. 

به شهریور که می رسم ، آخرهایش، دست راستت را باند پیچیده ای، یک آن نگران می شوم، شهریور سال گذشته، نمی توانم بفهمم چه شده، دستت درد گرفته، بریده یا شاید سوخته،

در دو هفته بعد خبری از بانداژ نیست، و در عکسها چیزی معلوم نیست.

شاید یک درد ساده و کوچک بوده.

کت و شلوارت متفاوت است، هر بار یک دست ، گاهی با شلوار جین، و تی شرت ، گاهی با پیراهن سفید. که من این رنگ را خیلی دوست دارم. من عاشق تیپ تو هستم، هر چه بپوشی. و با هر عکس دلم فشرده می شود. از بس که دلتنگم.

هوا سرد شده، اینجا یک شال چهارخانه انداخته ای با اورکت سرمه ای. چقدر بهت می آید. در همه عکسها همانطور جدی ایستاده ای، دستها را در هم گره کرده ای. با فاصله مشخص از بغل دستی. پشت سرتان دو در به رنگ فیروزه ای مایل به سبز است انگار. رنگش را دوست دارم. همیشه همین جا با گروهی از دانش آموزان ایستاده ای. نمی دانم فکر میکنم قبل از امتحان باشد ، درست نمی شود حدس زد. شاید هم بعد از امتحان است. بعضی هفته ها تو نیستی. و جایت چقدر خالی است. البته دعا می کنم رفته باشی استراحت کنی و نه به خاطر بیماری نیامده باشی.

این بار یک شال طوسی انداخته ای و آن را گره زده ای. از آن گره های جدید که من عاشقشم.

و چقدر در عکس جذابی و باز هم جدی و متفکر.

یکبار هم پلیور سبز پوشیده ای . هوا خیلی سرد بوده لابد.

و این زمان طولانی که بر تو رفته است، از تابستان گذشته تا کنکور امسال را من به قدر پنج دقیقه ، عکسهایت را دیدم.

خبری ازت ندارم. با خودم عهد کردم که بیخبر بمانم.

آدرست را چک کردم، همان جایی. دلم برایت تنگ شده. خیابانها را تنهایی قدم زدم. 

و دلتنگیم را قورت دادم.

بغضی درد آور است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد