بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کرونا نوشت٢

براى سیاوشم که این روزها بدنیا آمده و بهترین خبرى بود در این روزهاى بى سامان قرنطینه.


سیاوشم از خیلى قبل منتظرت بودیم. از وقتى که پدر و مادرت با هم آشنا شدند ، نه از وقتى که من با مادرت آشنا شدم به بهانه قرض گرفتن دوربین عکاسی برای درس عکاسی یک . آن موقع دوربین دیجیتال داشتم اما آنالوگى که بتوانم عکس بگیرم و عکسهایم را چاپ کنم نداشتم و به طرز معجزه آسایى مامانت را دیدم و او که هنرستانی بود، دانشجوى پارچه و لباس بود مثل دوستى هزار ساله جلوى راهم سبز شد. و دوربین بهانه اى شد براى دوستیمان. بهترین عکسهاى دنیا را در دو ترم با دوربین مامانت گرفتم و بعد نوبت دیدن پدرت بود که او هم دانشگاه ما قبول شده بود. و بهانه پشت بهانه. در تاریک روشن کلاس سفالگرى دوستى و آشنایى ها جوانه زد. و از همان سال ٨٦ یا بعدتر یا قبلتر.

و خوشبختى من دیدن خوشبختى شماها بود وقتى دخترک یک سالش شد، در حیاط سبز با لباس سفیدت دلبرى مى کردى.

و حالا وجود تو برکت عشق این سالهاست.

عشق با آدم چه ها نمى کند!

عزیزدلم در این روزها که آمدى امید و شادى و عشق دوباره آوردى.

متبرک باد نام تو، 

پسرکم 

دستهایت را مى بوسم از راه دور.

دلم براى دیدنت قنج مى رود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد