بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

با گل و روسری اناری با یک عالمه مرغ دریایی خوش نوای جنوبی

هر شب می رسم به اینجا می خواهم شروع کنم به نوشتن، اولین کلمه ای که به ذهنم می آید، خستگی است. خسته ام. سرم امشب درد هم گرفته. وقتی به آخر هفته نزدیک می شوم دیگر انرژیم رو به کم شدن است. فردا بیشترین کلاس را دارم و واقعا سه شنبه ها سختترین روزها و در عین حال هم شیرین است. چون سه تا کلاس با حضور مامانهای بچه ها و خودشان است که خوش می گذرد. ولی آماده کردن وسایلش کمی وحشتناک است. هنوز جای وسایل را یاد نگرفته ام. اولین بار است کلاس مادرو و کودک برگزار می کنم. از نوشتن جدی نمی توانم چیزی بگویم چون گذاشتمش کنار. دارم فکر می کنم و رهایش کرده ام. چون نمی دانم چطور باید داستانم را تمام کنم. کلافه ام. دیشب ساعت چهار بیخواب شده بودم. فکر کنم برای همین سرم درد گرفته. باید بخوابم. بدون چک و چانه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد