بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

اول ژانویه

قهوه ای که صبح جمعه به خودم دادم تاثیرش را گذاشته و نمی گذارد بخوابم. دیشب هنوز یازده نشده داشتم چرت می زدم و ساعت از نیمه شب گذشته و پلکهایم روی هم نمی افتد. 

زمان به سرعت می گذرد. مگر چقدر زمان دارم برای اینکه صبورتر از این باشم؟  و ننویسم؟ 

قبل از خواب دخترم را بوسیدم. چقدر بهم چسبید.

انگار که وقتی باقی نمانده. وقتی همیشه اینطور فکر می کنم دلم اول می لرزد و بعدش می بوسمش. تند تند. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد