بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

من برای یار می میرم

حرفهایمان کش می آید و ادامه پیدا می کند. تو فقط اسمم را برده بودی اما همه روزها و شبها برایم زنده شد و اشکهایم بود که بند نمی آمد. چه اتفاقی می افتاد؟ دلت می خواست با من حرف بزنی؟ من درد می کشیدم و پاسخت را می دادم. من مثل معتادین در ترک تو بودم. من هر بار عهدم را شکستم اما تو با کلمه های ساده زدی همه چیز را دوباره درب و داغان کردی. من بغض دارم. من دلتنگم. من عصبانیم. من تنهایم. تنها می توانم با این کلمات بگویم چه احساسی دارم. دلم برایت تنگ شده بود. تو آمده بودی دلم را بیشتر تنگ تر کنی. می دانم. من راهی ندارم. من باید بی رحم باشم. با خودم. با تو. با خودم. باید با همه بجنگم. من راه دیگری ندارم. من سرنوشتم جز این نیست. نداشتن. نداشتن. بی تو بودن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد