بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بخت

یادم هست دخترک برای خوابیدن گریه می کرد، دلش نمی خواست شبها بخوابد. الان از خستگی چند صفحه که کتاب می خواند خوابش می برد. امشب خودم به همین حال و روز افتادم، گریه می کنم، نمی خوابم. نه اینکه دلم نخواهد بخوابم، دلم می خواهد بخوابم و غمی که جند دقیقه است بهم  مستولی است، فراموش کنم. 

من نمی دانستم که محمد بزرگی به خاطر آتش نشان های پلاسکو می خواسته از ارتفاع ۵۶ متری بپرد ولی چون چترش باز نشده ، افتاده روی درخت. حالا پریسا بختیاری مانده و بعد از یکسال همچنان داغدار و ناراحت است. چه حادثه دردناکی! خیلی خیلی دردناک است. دیشب که پیج پریسا را دیدم فهمیدم هنوز هم آدمهایی هستند که عاشقانه زندگی می کنند ولی خب انگار دنیا وفق مراد هیچ کس نیست. هیچ وقت. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد