بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دردسرهای زندگی

این هفته که به خانه آمدم، خیلی کار داشتم. دیشب بعد از فوتبال، بیشتر کارها را انجام دادم. حبوباتی که لازم داشتم شستم و خیس کردم و حتی لپه های قیمه امروز را پختم. برنج را خیس کردم. ظرفها را در ماشین جا دادم و لباسهای کثیف را جدا کردم و گذاشتم جلوی ماشین لباسشویی. صبح که بیدار شدم، اولین سری ماشین لباسشویی را روشن کردم. سوتین فنرداری را هم انداختم که دفعه قبل فنرش درآمده بود موقع شستن و در سوراخهای درون ماشین گیر کرده بود. حواسم نبود و این بار نیم ساعت اول صدای عجیبی از ماشین می آمد که حدس زدم آن یکی فنر در آمده اما بعد از چرخش محکمی صدا قطع شد. وقتی کار ماشین تمام شد، خیلی دنبال فنر گشتم اما نبود. ماشین لباسشویی فنر را قورت داده بود. متاسف شدم چون اگر ماشین لباسشویی خراب شود، وای نه ! اصلا نمی خواهم بهش فکر کنم. سری دوم لباس ها را در ماشین ریختم. بعد از چند دقیقه دیدم هیچ اتفاقی در شستن رخ نمی دهد. خودم را سرزنش کردم و آن یکی سوتینم را کنار گذاشتم که با دست بشویم. دخترک آمد از یخچال آب بخورد اما لیوان خالی ماند. شیر آب را که باز کردم فهمیدم آب قطع شده، سریع ماشین لباسشویی را خاموش کردم. خیالم راحت بود که غذاهایم در حال پختن بود و صبحانه را جمع کرده بودیم. و کار زیادی با آب نداریم. امیدوارم ماشین لباسشویی فنر را طوری قورت داده باشد که بعدها معده درد نگیرد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد