بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دلخوشی های کوچک

دیشب با اینکه ایمیلی دریافت کردم که نوشته ام را در مجله شان چاپ نمی کنند حالا به دلیل محدود بودن صفحات تشان. و غصه خوردم. اما بعد از آن استادم را در جشن امضای کتاب جدیدش دیدم. و وقتی خودم را معرفی کردم خیلی تحویلم گرفت و خیلی احساس خوبی بهم دست داد. کتاب را برایمان خواند. درباره اش با بچه ها حرف زد. برایمان امضا کرد. سراغ داستانم را گرفتم که خوانده است یا نه؟ و بعد گفت دوباره برایم بفرست. خیلی خیلی خوب بود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد