بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

رفتم توی چتهای مامان و بابام. مامانم رفته عراق، بابام امروز دارد می رود ترکیه، کوش آداسی برای ریلکسیشن. برای هر دویشان خوشحالم که پول هایشان را آن طور که دوست دارند خرج سفرهای دلبخواه خودشان می کنند.

منم همین طورم. آن یکی برادرم شمال و آن یکی رفته مشهد. ما خانوادگی همینطور هستیم. یکجا نشین نیستیم. هر وقت بتوانیم می زنیم به چاک جاده یا با قطار یا با هواپیما. هر جا بشود. با همه تفریح های کوچک و ساده خوش می شویم.

خدا راشکر می کنیم مثل خیلی ها نشدیم که میلیاردها پول دارند اما حالا افسرده در کنج خانه منتظر چیزی نیستند. 

بابا دم به دقیقه در واتس اپ نشسته هر وقت مامان آمد توی لابی هتل و اینترنتش وصل می شود ، بهش زنگ می زند که کجاست چه می کند. تست کرونا داده اند برای فردا توی فرودگاه. تازه مامان می خواست بلیطش را عوض کند و دوشنبه بیاید حالا که دید بابا هم نیست اما هفت میلیون برایشان سنگین آمد که پول برود. بابا بهش پیام داده بود شوخی نیست اگر بخواهید زمینی بیایید خیلی سخت است. بعد مامان ازش پرسیده بود چقدر پول سفرت شده؟ می خواستم بمیرم از خنده. بابا هم نوشته بود من نگرفتم هنوز دقیق نمی دانم. حال اینکه من می دانم بالای بیست میلیون شده. 


از چتهایشان خوشم آمد. دیدم دوست داشتن،  توی همین نوشته های مودبانه بابا که نوشته تماس بگیرید یا مامان که نوشته توی اتاق نت ندارم، موج می زند و دلم برای هردویشان غنج رفت.

امروز هم آمدم برای بابا پیتزای کاملا خانگی و دستساز درست کردم و آنچنان برشته و خوشمزه شد که چند بار ازم تشکر کرد. انگار جور عجیبی آشپزی کردیم من و دخترک و باباش. قارچها را بابای دخترک، دخترک سوسیسهای خانگی را خورد کرد. منم خمیرها را در فر چیدم. بعد فلفل دلمه ای و گوجه فرنگی و کالباس خانگی و زیتون سیاه را روی هر کدام ریختیم.

یک کار مشترک عاشقانه بود ، لابد. 

پنیر ریختیم و در فر داغ داغ گذاشتیم. در عرض نیم ساعت داشتیم پیتزاها را قرچ قرچ می خوردیم.


و به هیچ چیزی فکر نکردیم جز طعم خوشمزه اش. 


۱۴۰۰/۴/۳۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد