بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دلم می خواهد حرف بزنم اما خوابم می آید و سرم خیلی درد گرفته از بادهای شدیدی که توی میدان تکسیم توی سرم می دوید. اما با مردم شهر راه می رفتم و دست می کشیدم روی تنهایی خودم و هی می گفتم اگر زندگی اینجا اینگونه است ؟ پس ما تا الان چه می کردیم! رنگ و شادی در خیابانهای شهر  شلوغ همسایه ، با آدمهای رنگارنگ 

از هر جای دنیا، در کنار هم در حال زندگی هستند.

چطور می شود ؟ چرا 

و یک عالم سوال توی ذهنم است

مثل دخترک که می پرسد چرا دستشویی شلنگ ندارد؟ 

چرا اینجا اینجوری است و ما اینجوری نیستیم

انگار حباب شکسته است و من از یک جهان کوچک وارد کهکشان عظیمی شده ام

چرا تصوراتم اینطور نبود

چرا هر جای دنیا میتواند اینقدر متفاوت باشد؟

۱۵اکتبر ۲۰۲۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد